92/1/21
12:39 ع
باز هم ای دختر پیغمبر اکرم بمان
مرهم درد علی این درد بی مرهم بمان
زندگیِ رو به راهی داشتم؛ چشمم زدند
کوری چشم همه با شانه های خم بمان
دست های تو شکستش هم پناه مرتضی ست
تکیه گاه محکم من پشت من محکم بمان
تو نباشی پیش من، این ها زمینم می زنند
ای علمدار مدینه پای این پرچم بمان
این نفس های شکسته قیمت جان من است
زنده ام با یک دمت پس لطف کن یک دم بمان
کم ببوس این دست هایم را خجالت می کشم
من حلالت می کنم اما تو هم یک کم بمان
با همین دستی که داری، باز دستم را بگیر
پیش این مظلوم ای مظلوم? عالم بمان
از تو و از دیدن تو توشه کم برداشتم
یار هجده ساله هجده سال دیگر هم بمان
آه آهِ... تو مرا به آه آه... انداخته
جای کم کم رفتن از پیش علی کم کم بمان
روی تو گرچه ورم کرده ولی با آن خوشم
با همین روی به هم پیچیده و درهم بمان
رفته رفته کار من دارد به خواهش می کشد
التماست می کنم، چیزی نمی خواهم بمان